امیرالمومنین علیهالسلام خطاب به مردم کوفه فرمودند: ای مردم کوفه، أف بر شما که از شما غم بسیار در دل دارم. وای بر شما! نه روزی که شما را آهسته فراخواندم و نه روزی که بلند صدا زدم کسی جواب مرا نداد و نه کسی در برادری صادق بود به خدا قسم من به دست شما گرفتار شدهام. منبع: کتاب الغارات، صفحه ۲۱۴
معاویه گفت: شما بنی هاشم خصلتی دارید که آن را نمیپسندم.» عقیل پرسید: «چه خصلتی؟» گفت: «نرمش.» عقیل گفت: «بله، ما بدون آنکه ضعیف و ناتوان باشیم نرمش داریم و بدون آنکه خشونت و تندی به خرج دهیم عزت داریم اما شما نرمشتان پیمانشکنی است و صلح و آشتیتان کفر است.» منبع: کتاب الغارات، صفحه ۱۴۳
امیرالمومنین علیهالسلام در نامهای به عقیل درباره شرایط خودشان در کوفه نوشتند: برای من جهاد با عهدشکنان و متجاوزان است تا زمانی که به ملاقات خدا بروم، در این راه اگر همراهان من زیاد باشند بر عزت من نمیافزاید و اگر از دور من پراکنده شوند باعث هراس من نیست؛ چون من بر حق هستم و خدا هم بر حق است. به خدا قسم که مرگ در راه حق برای من ناخوشایند نیست؛ چون پس از مرگ، هر خیری باشد برای کسی است که بر حق باشد. منبع: کتاب الغارات صفحه ۲۰۵
طارق رو به معاویه گفت: «کسانی که از علی علیهالسلام و پیروانش روی گردان شدند فقط به این دلیل بود که نمیتوانستند تلخی حق و سختی راه را تحمل کنند و میل به دنیا و هوا و هوس بر آنها غلبه کرد. ای معاویه از اینکه بار بسته و پیش تو آمدهایم به خودت نبال! که خودت دلیل آن را میدانی، هرچند خود را به نادانی بزنی.» منبع: کتاب الغارات صفحه ۱۳۷
پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود: کجاست مانند خدیجه! مرا تصدیق کرد هنگامی که مردم مرا تکذیب نمودند. در دین خدا یاریام کرد و با همه مال خود کمکم نمود. خدا به من دستور داد خدیجه را به قصری از زمرد که در بهشت دارد و هیچ رنج و زحمتی در آن نیست، بشارت دهم. (کشف الغمة، ج۱، ص۳۵۰)
ای مردم کوفه همین که طلایههای لشکر شام پیدا میشود، در خانههایتان را میبندید و همان طور که سوسمار به خانهاش میخزد در خانههایتان میخزید. به خدا قسم خوار و ذلیل کسی است که شما او را یاری کنید؛ کسی که یاری شما را بخواهد، مانند کسی است که با کمان شکسته میجنگد. منبع: کتاب الغارات، صفحه ۲۱۳
ابوصالح حنفی نقل میکند: «علی علیهالسلام را دیدم که برای مردم سخن میگفت. قرآن را بر سرش گذاشته بود و من صدای کشیده شدن ورق قرآن به سر مبارکش را میشنیدم حضرت میفرمود: خدایا مرا از آنچه در این کتاب است منع کردند، تو آنچه در این کتاب است را به من عطا کن.» منبع: کتاب الغارات صفحه ۲۱۶
امیرالمؤمنین علیهالسلام پس از جنگ با خوارج، در نهروان بین یارانش ایستاد و گفت: خدا به شما لطف کرد و شما را در جنگ پیروز نمود. فوراً به سمت دشمن خود از اهل شام بروید. اما اصحاب گفتند: «یا امیرالمؤمنین! تیرهایمان تمام شده و شمشیرهای ما کند شده و سر نیزههایمان گنده شده و بسیاری هم شکسته است.» منبع: کتاب الغارات صفحه ۴۰
اسامة بن زید برای حضرت پیغام فرستاد: «سهم من از بیت المال را برایم بفرست، به خدا قسم میدانی که اگر به دهان شیر میرفتی همراه تو میآمدم.» حضرت برای او نوشت: «این مال که در اینجاست برای کسانی است که برای آن جهاد کردهاند ولی اموال خود من در مدینه است هر مقدار میخواهی از آن بردار.» منبع: کتاب الغارات صفحه ۳۶
امیرالمومنین علیهالسلام: هیچ ملتی در میان شهر خودش مورد حمله قرار نگرفت مگر اینکه ذلیل شد. کاش میشد تنها با دشمن بجنگم و از رنج ماندن با شما راحت شوم!